یک دم بی می نمی توان بود


بی می خود حی نمی توان بود

بی عشق دمی نمی توان زیست


بی ساغر می نمی توان بود

ما سایه و عشق یار خورشید


بی بودن وی نمی توان بود

بی جام شراب و عشق لیلی


مجنون در حی نمی توان بود

مستیم و خراب و لاابالی


بی نالهٔ نی نمی توان بود

تا کی غم این و آن توان خورد


در ماندهٔ کی نمی توان بود

بی بود وجود نعمت الله


والله که شی نمی توان بود